نزول عذاب بخاطر ترک مسجد
بارندگی
در مدینه کم شده ، کمبود مواد غذائی مدینه را در بر گرفته بود ، اگر چه
مواد غذائی هر از چند گاهی از نقاط دیگر به مدینه می رسید ولی این مقدار به
قدری نبود که کفاف نیاز مردم مدینه را بکند ، هر وقت کاروانی از گندم وجو و
دیگر مواد غذائی به مدینه می رسید جمعیت چنان بسوی کاروان حمله ور می شدند
که گوئی قصد چپاولش را دارند نه خرید
اگر چه پیامبر سیاستهائی را برای
گذشتن از این دوره بهران اتخاذ کرده بود وپیکهای زیادی برای دوستان تجاری
سابقش که با آنان تجارت می کرد فرستاده بود که کمبود مواد غذائی شهر مدینه
را با ارسال کاروانهای مواد غذائی جبران کنند ولی هنوز مردم از کمبود این
مواد درسختی به سر می بردند
آن روز ، روز جمعه بود و مسلمانان در
مسجدالنبی گرداگرد پیامبر جمع بودند وپیامبر نیز در حال ایراد خطبه های
نماز جمعه بود ، در میان گرما گرم سخنان پیامبر مردی حراسان وارد مسجد شد
چنانکه گوئی می خواهد خبری مهم همچون حمله دشمن را بدهد ، همه متوجه او
شدند حتى پیامبر خودش نیز لحظه ای دست از ادامه خطبه برداشت ، مرد نفس زنان
گفت : ای مردم مدینه کاروانی هم اکنون وارد مدینه شد که محموله آن تماماً
گندم ، جو ، و آرد است من آمده ام به شما بگویم اگر نجنبید چیزی به شما
واهل خانه شما نمی رسد
اگر چه تقریبا بیشتر اهل مدینه در مسجد بودند وچنانچه همگی بعد از نماز نیز می رفتند چیزی را از دست نمی دادند
جمعیت با چنان ولوله ای از مسجد خارج شد که برای برخی تداعی لحظه برخورد دو سپاه مسلمین و مشرکین در جنگ احد را می نمود
لحظاتی
نگذشت که مسجد از جمعیت تهی شد و جز اندکی از صحابه نزدیک وبرخی از بنی
هاشم هیچکس در مسجد نماند ، پیامبر همچنان ایستاده بود با همان سلاحی که در
هنگام ایراد خطبه های نمازدر دستانش بود ، آثار حزن بر چهره پیامبر ظاهر
گشت و علی ابن ابی طالب (ع) که پیامبر را آنقدر ناراحت می دید گفت یا رسول
الله آیا می خواهید برای باز گرداندنشان بروم ، ولی پیامبر با لبخندی کمرنگ
که نهایت تا ثر را میشد از آن خواند با اشاره دست او را از این کار نهی
کرد
لحظاتی به سنگینی ودر سکوت پیامبر و تاثر دیگران سپری گشت ، عرق بر
پیشانی پیامبرنشست یاران اندیشیدند که پیامبر در حال دریافت وحی الهی است
چون هر بار در حین دریافت وحی تقریبا همین حالت بر پیامبر حادث می گشت
پس
از لـَختی سکوت پیامبر با همان حالت تأثر گفت : به خدای جهانیان که جان
محمد (ص) در دستان اوست سوگند می خورم چنانچه شما اندک نیز از مسجد می
رفتید و مسجد را خالی می کردید هم اکنون آتش قهر پروردگار شعله ور می گشت
وعذاب الهی بصورت باران سنگ برسر همگان فرود می آمد ، و این شهر و ساکنانش
را در بر می گرفت